چه کسانی از خانواده امام حسین(ع) با او همراه نشدند؟


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 50
:: باردید دیروز : 62
:: بازدید هفته : 234
:: بازدید ماه : 1814
:: بازدید سال : 70403
:: بازدید کلی : 228624

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

چه کسانی از خانواده امام حسین(ع) با او همراه نشدند؟
پنج شنبه 8 آبان 1393 ساعت 22:23 | بازدید : 472 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

چه کسانی از خانواده امام حسین(ع) با او همراه نشدند؟ / وقتی گفتن هر شنیده ای، دروغ گویی است

فرهنگ > دین و اندیشه - هماهنگی عشق و عقل در واقعه عاشورا، اطلاعاتی از منازل مورد توقف امام حسین(ع) در مسیر مکه تا کربلا و پوشیده شدن حق را در پرونده خبرآنلاین در روز چهارم محرم بخوانید.
 

 

گفت و گو با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، استاد فلسفه 

پرسش: حرکت امام حسین(ع) و آگاهی از کشته شدنشان در این مسیر را با قوه عقل می توان فهمید یا از منظر عشق باید به آن نگاه کرد؟

پاسخ: ببینید، عاشورا سالروز حادثه بزرگ تلاقی عشق و عقل است که عقل، عشق می‌شود و عشق، عقل. اگر انسان به اینجا برسد به کمال کافی رسیده است. کمال انسان اینجاست که عقلش به عشق و عشقش هم به عقل تبدیل شود. 
هماهنگی عقل و عشق مستقیم‌ترین راه وصول به حق تبارک و تعالی است که طریقت گفته می‌شود. طریقت بی‌واسطه‌ترین راه تقرب به خداوند است. در طریقت عشق و عقل از هم جدا نیستند. عشق بدون فهم و عقل بی‌معنی است و عقل بدون عشق متوقف است؛ مثل آبی که در یک جا راکد است و می‌گندد. در طریقت، عقل به عشق می‌رسد.

پرسش: پس سختی کشیدن امام و همراهانش در ماجرای کربلا نیز به همین طریقت برمی گردد؟

پاسخ: بله. سختی کشیدن در طلب معرفت و نور خود عین زیبایی است و اگر سختی نبود انسان در همان عقل اول باقی می ماند ولی آن وقت دیگر انسان نبود و حداکثر این بود که یک فرشته باقی می ماند. اگر این سختی ها نبود یک نقصی در او باقی مانده بود و مراتبی از هستی را امتحان نکرده بود. عبور از این مسیر یک تجربه است و بعد از این تجربه انسان کامل می شود و این از ویژگی های انسان است و تنها انسان است که این مسیر را طی می کند.

پرسش: سختی ها را عین زیبایی نامیدید، همانطور که حضرت زینب(س) نیز درباره واقعه عاشورا گفتنه اند که «به جز زیبایی چیزی ندیدم» اما خیلی ها این تعبیر زیبایی درباره سختی و رنج را درک نمی کنند. این تفاوت نگاه از چیست؟

پاسخ: اینكه چرا بعضي اين زيبايي را نمي فهمند و از آن آگاهي را ندارد به این دلیل است که جهل و جاهل هر دو زشت اند. مخالفت با انسان هاي كامل يعني رفتن به تاريكي و جهل. حضرت سيدالشهدا مظهر زيبايي است و در آن واقعه زشتي مطلق در مقابل زيبايي مطلق قرار گرفت و اين زيبايي از سنخ نور است و هميشه باقي است و هرگز قابل پنهان كردن نيست و اين نور هميشه روشن است.

 

 برگرفته از پژوهش های عاشورایی دکتر محمدرضا سنگری

نکات و اطلاعاتی از وضعیت حرکت کاروان امام در مسیر مکه تا کربلا/ چه کسانی از خانواده امام و دوستانش نتوانستند در قافله کربلا باشند؟

مقصد کاروان کوفه بود و هسته اصلی کاروان کاملا آشنا به اهداف، برنامه ها و اندیشه های اباعبدالله است. امام تصویری روشن از راه و حتی فرجام آن را بیان کرده بود.

شیوه حرکت: سریع و پرشتاب، پرهیز از درگیری، حرکت از مسیر اصلی، سنجیده و دقیق و با مطالعه مستمر (پرسش از مسافران و بررسی دقیق راه ها و منزلگاه ها).

روش های اطلاعاتی امام: آگاهی بخشی به هم سفران در هر منزل، به ویژه در زمان پیوستن همراهان جدید. امام سجاد (ع) می فرماید: پدرم در همه منازل با اشاره به ماجرای حضرت یحیی، از شهادت خویش می گفت. در طول راه از مسافران کوفه و ساکنان منازل اطلاعات لازم را دریافت می کرد.

وضعیت راه: راه چه از پیش و چه از پس ناامن است. در پشت سر تهدید عمروبن سعید بن عاص حاکم مکه است و در پیش رو نگهبانان و عناصر اموی. شیخ مفید می گوید: «بلافاصله پس از شنیدن خبر حرکت امام حسین (ع) از قادسیه تا خفان و میان قادسیه تا قطقطانه تحت مراقبت شدید حصین بن نمیر، سالار نگهبانان کوفه قرار دارد.»

عملکرد دشمن: مراقبت از راه های اصلی و فرعی خروجی و ورودی کوفه، محاصره کامل کوفه با حدود چهار هزار نفر برای جلوگیری از ورود کاروان امام، دستگیری و قتل مسافران مشکوک توسط گشتی های اطلاعاتی و حفاظتی عبیدالله زیاد.

نخستین برخورد نظامی: عمروبن سعید-حاکم مکه- برادرش یحیی بن سعید را برای بازگرداندن امام و همراهانش مامور کرد. این گروه راه را بر امام بستند و گفتند: ای حسین، آیا از خدا پروا نمی کنی! از جماعت بیرون می روی و در امت تفرقه می افکنی؟ امام به راه ادامه داد و درگیری با تازیانه اتفاق افتاد که یاران یحی، شکست خوردند. امام در پاسخ یحیی که قیام امام را محکوم کرد این آیه شریفه را قرائت کرد: عمل من از آن من است و عمل شما از آن شما. شما از عملی که می کنم بیزارید و من از عمل شما.

اقدام یزید:یزید به محض اطلاع از حرکت امام، به عبیدالله زیاد نوشت: شنیده ام از مکه قصد سرزمین تو کرده است.
1.در راه نگهبانان قرار بده.
2.جاسوسان بگمار تا مسائل را اطلاع دهند.
3.همه روزه اخبار را برای من بنویس.
4.هرکس با تو جنگ کند با او بجنگ.

بزرگانی که همراه نشدند: 1.محمد حنیفه برادر اباعبدلله الحسین (ع) که دلیل نپیوستن او را برخی عدم توفیق یا هم افق نبودن با شهدای کربلا دانسته اند نیز نوشته اند هنگام خروج امام بیمار بود و برخی گفته اند انگشتانش بر اثر پیچیدن زره، نقص برداشت و توانایی حمل شمشیر نداشت.

2.عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب. وی امام را تایید کرد. در هنگام حرکت اباعبدالله چشمانش دچار کم بینی یا نابینایی شده بود. در هیچ روایتی امام او را دعوت به همراهی نکرد و هیچ معصومی وی را به سب شرکت نکردن در کربلا سرزنش نکرده است. قرائن تاریخی نابینا بودن وی و داشتن راهنما در هنگام حرکت را تصریح کرده است.

3.عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب (ع). وی نیز همچون محمد حنیفه و ابن عباس، موید و طرفدار اباعبدالله بود و فرستاد دو فرزندش برای شرکت در کربلا گواه این فهم و معرفت و تایید است. علت شرکت نکردن او را نابینایی یا کم بینایی نوشته اند.

4.فرزدق شاعر. در بستان بنی عامر نزدیک مکه با امام ملاقت کرد. وی همراه مادرش قصد شرکت در مراسم حج داشت. پس از دیدار با امام و توضیح درباره کوفه و بی وفایی مردم و طرح چند پرسش درباره مناسک حج، از امام جدا شد.

5.ابوسعید خدری. وی یار پیامبر بود و در دوازده غزوه شرکت داشت و در سال 64 یا 74 درگذشت شخصیت برجسته وی را همه ستوده اند. او از ولایت امیر مومنان دفاع کرد. عدم حضور وی در کربلا به درستی معلوم نیست. ائمه او را تایید کرده اند و معلوم می شود عذری مانند پیری و شکستگی، چشم کم سو و ... سبب عدم شرکت اوست.

تعداد منازل راه: تعداد منازل راه را از مکه تا کربلا گوناگون نوشته اند. در برخی منازل امام درنگ کوتاهی داشته و در برخی منازل اتراق کرده است. برخی منازل متعلق به یک وادی با هم ذکر شده است. مناطقی که امام و کاروانش از آن ها گذشته یا از آن حدود گذر کرده اند به ترتیب عبارتند از: 1.بستان بنی عامر(ابوعامر) 2.التنعیم 3.الصفاح 4.ذات العرق 5.غمره 6.مسلخ 7. افیعیه 8.معدن بنی سلیم 9.عمق 10.ماء السلیلیه 11. مغیثه الماوان 12.النقره 13.الحاجز من بطن الرمه 14.سمیراء 15.نوز 16.فید 17.الاجفر 18.الخزیمیه 19. زرود 20. الثعلبیه 21.بطان 22.الشقوق 23.زباله 24.القاع 25.بطن العقبه 26.واقصه 27.القرعاء 28.مغیثه 29.شراف 30.ذوحسم 31.البیضه 32.عذیب الهجانات 33.عین الرهیمه 34.قصر بنی مقاتل 35.نینوا 36. کربلا

در بسیاری از کتب تاریخی، درنگ در برخی از این منازل گزارش داده شده است. مثلا منازل 6،7،8،9،10،11،12،14،15،27 (ده منزل) گذرگاه و توقفگاه امام نبوده اند. منزلگاه ها، نقطه های آباد و آبگاه های مناسب در دل بیابان بوده اند.  فاصله نسبی هر منزل 4 تا 5 فرسنگ بوده ومیزان توقف در هر منزل از چند ساعت تا دو روز ذکر شده است.

نحوه برخورد با مسافران: معمولا امام با مسافران که عمدتا از کوفه عازم مکه بودند چند گونه برخورد داشتند:
1.کسب خبر از راه و وضعیت کوفه
2.طرح فساد و گمراهی و نیرنگ ها و جنایات بنی امیه.
3.دعوت به همراهی و یاری در حرکت و قیام
4.پاسخ به پرسش های دینی و شرعی آنان
5.ابهام زدایی و توضیح دلایل حرکت و قیام
6.دعوت به دوری و فاصله گرفتن از رزمگاه در صورت همراهی نکردن.(امام می فرمود هر کس همراهی نکند و صدای مظلومیت مرا بشنود با ستمگران و قاتلان من در دوزخ خواهد بود.)

فاصله مکه تا نینوا: 430 کیلومتر بود و میانگین حرکت روزانه امام تقریبا 18 کیلومتر بوده است.

تعداد پیوستگان و گسستگان: هیچ کدام به روشنی و درستی معلوم نیست. هفده تن از پیوستگان در مسیر در کربلا به شهادت رسیدند. اما برخی پیوستگان در منازل دیگر می گسستند و می رفتند. جمعی از پیوستگان در کربلا با اباعبدالله همراه شدند. برخی در یک منزل می پیوستند و در منازل بعد با آگاهی از فرجام کاروان، شبانه، از قافله جدا می شدند. در هیچ منبعی نام چنین کسانی ذکر نشده است.

برگرفته از درس های عاشورایی آیت الله آقا مجتبی تهرانی

حق و باطل / پرداخت پول برای ساختن حدیث های جعلی 
در تاریخ اسلام، از زمان پیامبر(ص) تا زمان امیرالمومنین و امام حسین بسیاری از مردم از حق روی گردان شدند و به سوی باطل رفتند. قیام امام حسین هم در همین رابطه بود که می خواست با باطل مقابله کند تا حق نمایان شود.

یکی از برنامه های دشمنان در این مسیر این بود که نگذارند نقل صحیح به دست توده مردم برسد. و بعد از پیامبر تا زمان عمربن عبدالعزیز نقل حدیث از ایشان ممنوع بود تا چند نسل از حق دور بمانند. بخش دوم برنامه ها هم این بود که احادیثی را جعل می کردند و کسانی بودند که کارشان جعل حدیث بود. معروف است که برخی از این ها از صحابه پیامبر بودند که قبلا بازخرید شده بودند و برای اربابان خود جعل حدیث می کردند. یک نمونه از اینها «سمره بن جندب» بود که معاویه از او خواست یک حدیث جعل کند و او برای این کار 400 هزار درهم گرفت.

مگر مردم حق را نمی شناختند که فریب این ها را خوردند؟

پاسخ این است که مردم در صدر اسلام، دچار یک فقر شدید و انحطاط فرهنگی بسیار عمیق بودند و دشمنان اسلام هم به آن دامن زدند. بنابراین چون افراد بینش و بصیرت دینی ندارند، هر چه بشوند را نقل می کنند کاری به راست و دروغ بودنش هم ندارند. دشمنان هم از این فرصت استفاده می کنند و اخبار دروغ را از این طریق دهان به دهان پخش می کنند تا حق پوشانده شود.

گفتن هر شنیده ای دروغ گویی است!

رسول خدا(ص) می گوید: «برای این که به یک نفر بگویی دروغ گو، کافی است که او هر چه می شنود را بگوید!» اگر هر چه را که شنیدی، فورا و بدون تحقیق نقل کنی، هم معلوم است که شعور دینی نداری و آلت دست دیگران شده ای و هم معلوم می شود که دروغ گو هستی! لذا وقتی هم که از حضرت علی(ع) پرسیدند فاصله حق و باطل چقدر است، فرمود چهار انگشت، فاصله دیدن و شنیدن!
حضرت همچنین در نامه ای به حارث همدانی نوشت: مواظب باش! هر چه که به گوشت خورد را برای مردم نگو! همین کافی است که به تو بگویند تو آدم دروغگویی هستی!

این هم راهی برای شایعه پراکنی و پوشاندن حق بود. از طرفی دیگر با ظاهرسازی موقت خود را خوب جلوه می دادند تا مردم را فریب دهند. بنابراین شخص متدین باید بصیرت دینی داشته باشد، خدا هم به تو عقل داده و هم برایت نقل صحیح فرستاده، برو شعور پیدا کن، نه شعار! چون خوب شعار دادن هنر نیست.

امام حسین(ع) هم برای حق قیام کرد و می خواست بفماند که این ها باطلند و حق ما هستیم. امام از همان جلسه با والی مدینه، حق را مطرح کرد. همان جا تاکید کرد که من پای حق می ایستم. وقتی هم که به مکه آمد، در نامه ای که برای مردم کوفه فرستاد همین مسائل را مطرح کرد حضرت همه جا همین مساله را مطرح می کند و می گوید: من حق را تشخیص داده ام که چیست، به سوی آن حرکت می کنم و برای اقامه آن حرکت کرده ام و پایش هم می ایستم.

برگرفته از نثرنوشته های عاشورایی چواد محدثی

اتمام حجت

امام حسین(ع): آیا به جنگ من برخاسته ای؟
آیا از خدا پروا نداری؟خدایی که بازگشت نو به سوی اوست؟
مرا که می شناسی و می دانی پسر کیستم؟
بیا با من باش و این گروه را رها کن، که این راه به خدا نزدیک تر است.
عمر سعد: می ترسم خانه ام ویران شود!
امام: آن را برایت می سازم.
عمر سعد: می ترسم زمین و مزرعه ام را بگیرند.
امام: بهتر از آن را از دارایی خودم، در حجاز به تو می دهم.
عمر سعد: در کوفه، زن و بچه دارم و می ترسم که ابن زیاد آنها را نابود کند ...

....

گفت و گویی پرمعناست ... اتمام حجت. امام می خواهد هیچ بهانه ای برای دشمن باقی نماند، نه ترس و نه طمع، هیچ یک مانعی سر راه پیوستن به اردوگاه حق، نیست.
آنکه می ترسد و آنکه طمعکار است، وابسته و اسیر است. آنکه اسیر شد، استقلال در رای و انتخاب و تصمیم گیری ندارد. می توان او را خرید، یا برده ساخت. وابسته ها، در مقابل تطمیع یا تهدید، خلع سلاح می شوند.

اما آنکه بنده حق است، از بردگی باطل آزاد است.
آنکه رضای خدا را برگزیند، در دوراهی ها و در برخورد با جاذبه ها تمایلات و وسوسه ها قاطع و مصمم است.
و از هر چیز در راه خدا، به آسانی می گذرد ...




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: